Sunday, June 27, 2010

!!

نگاهت
خیلی دور است
از آنجا که
دلم می خواهد باشد

Monday, June 21, 2010

انتظار از تو

فکر می کردم که دیگر تمام شده است ، همه کسانی که می دیدم نوعی رفتار ِ محترمانه داشتند که همه از انقراض رابطه حکایت می کرد . در این روند ضربدری و این روند یک گام به جلو و دو گام به عقب ،همیشه یک حس است که می ماند . کمی حسرت در کنار یک حس خلاء .

انتظار از تو غریب است
توقع ِ توغریب تر

رفتار ات زنجیر است
بر پاهای رابطه
و باز یک گره کور

Wednesday, June 02, 2010

وابسته

من هنوزم پر از حس های عجیبم . !
امروز به وابستگی هایم فکر کردم . به انسانهایی که به آنها وابسته ام به چیز هایی که به آن وابسته ام . یک چیز بسیار در این کند و کاو پر رنگ بود و آن اینکه خیلی از انسانها و خیلی از چیز ها برایم دست انداز هستند و من دلیل احساسی برای وابستگی دارم اما منطق کم است معمولا . امروز چیزهایی شنیدم و دیدم که شاید بهتر باشد راهی برای استقلال بیابم
اما آنجا که احساسم می گوید : اگر که اشتباه بود چه خوب بود اشتباه ....... دقیقا آنجا ( یعنی همین جا که هستم ) چه باید کرد ؟؟
مغزم در حالت انفجار است فقط .. !