Saturday, June 16, 2007

نقطه سر خط

کسل تر و بی حوصله تر از قبلم. دور خودم می چرخم و همه جیزهمان طور احمقانه ادامه پیدا می کند. باید خود را تسکین دهم. باید آرام شوم. همه راها را رفتم. جواب نداد..درد کشیدم، فریاد زدم، ساکت شدم، خودم را حبس کردم، رویا بافتم، خواهش و التماس کردم، حتی تحقیر شدم و دوباره رسیدم به سر جای اول.باید دوباره بنویسم.اما در این مدت من و دنیا بزرگتر شدیم باید طوری بنویسم که ذهنم در بیابد که جایی پیدا شده تا عقده هایش را ثبت کند
به این دمیدن که هر روز کش دار تر و آهسته تر می شود

3 comments:

Anonymous said...

منقل برای چه؟ تریاک را بگیر روی سینه ات.

Anonymous said...

دنیا روز به روز سخت تر میشه

Redog said...

دوست خوب من