کسل تر و بی حوصله تر از قبلم. دور خودم می چرخم و همه جیزهمان طور احمقانه ادامه پیدا می کند. باید خود را تسکین دهم. باید آرام شوم. همه راها را رفتم. جواب نداد..درد کشیدم، فریاد زدم، ساکت شدم، خودم را حبس کردم، رویا بافتم، خواهش و التماس کردم، حتی تحقیر شدم و دوباره رسیدم به سر جای اول.باید دوباره بنویسم.اما در این مدت من و دنیا بزرگتر شدیم باید طوری بنویسم که ذهنم در بیابد که جایی پیدا شده تا عقده هایش را ثبت کند
به این دمیدن که هر روز کش دار تر و آهسته تر می شود
به این دمیدن که هر روز کش دار تر و آهسته تر می شود
3 comments:
منقل برای چه؟ تریاک را بگیر روی سینه ات.
دنیا روز به روز سخت تر میشه
دوست خوب من
Post a Comment