Friday, June 26, 2009


تلاطم این روزها که سخت می گذرد و سخت می گذرد و سخت می گذرد ، نفس می بندد و پوست می ترکاند از تمام لحظه های پر امید و پر کار رفته، از تمام فشار های که گهگاه نشاط آور بود( چون امید بود چون همه با هم بودیم) یک سوال را ضخیم و پر رنگ می کند این ثانیه های کشدار ، که کجا هستیم و چه می گذرد بر ما . فشار زیاد بود ، درد های بعدش بیشتر. امید که رفت یک جسم ماند با روحی چروک شده که طراوتش روزها می خواهد و ماه ها ، اتوی ذغالی داغ روزگارصافش خواهد کرد.آرام نشده ایم فقط کمی مریضیم ،همین . کم کم باید احساس و منطق جا عوض کنند و بچربند بر هم، اگر خواهان تداوم و پایداری باشیم . امید می دمم تا باد کند و بر دست بگیرم بادکنک سفید صلح و آزادی را . و سر آخر از یدالله رویایی که برای شجاعتی زنانه سروده که در حافظه تاریخ ثبت شود ، که می شود .

ای که در صفِ پیش،
جان پیش ِ صف می گذاری
برتلاطم تو جهان ِمن کف و کاهی باد !
و جمال تو تا ابد
اندازۀ جان ما باد
!

No comments: