Thursday, July 05, 2007

یک روز خوب


امروز روز خوبی بود ، نه به خاطر این که من تا لنگ ظهر خواب بودم و هیچ کس مزاحم خوابم نشد بلکه بیشتر به خاطر روایت یک داستان از طرف یکی از دوستان نزدیکم . او می گفت حدود پنج سال پیش ، یعنی در زمان جنگ جهانی دوم ، در آن هیاهویی که دنیا را تسخیر کرده بود. و وحشت و هراس آن دوران(یادتان هست که..) روزی فردی را دیده که بدنبال یک کفش در سطل آشغالهای محله کراسکر ورشو میگشت . حالت فیزیکی و نوع رفتار آن مرد دوست من را متعجب کرده بود و این سوال را برایش پیش آورده بود که چنین آدمی چرا باید سر در زباله کند و دنبال چیزی گردد؟؟ دوست من تصمیم میگیرد که با آن مرد صحبت کند و به او نزدیک می شود...

دوست من : سلام آقا می توانم چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟؟

آن فرد: آآآآآآ خواهش می کنم . مشکلی پیش آمده؟

دوست من : نه ولی اگر حمل بر گستاخی و پررویی من نمی گذارید برایم کمی تعجب بر انگیز بود . دیدن آدمی با کت و شلوار تاکسی دو که سر در زباله ها فرو کرده.

آن فرد : چه چیزی تعجب شما را بر انگیخته؟؟

دوست من : آآآآآآآ معذرت می خوام می توانم شغل شما را بپرسم؟

آن فرد: بله من آرشیتکت هستم . ببخشید من کمی عجله دارم باید به کارم برسم . از آشنایی با شما خوشحال شدم.

دوست من : من هم همین طور

و دوست من رفت و آن فرد به کار خود ادامه داد.....

دارید می خندید؟ حالتان به هم خورده از ابلهانه بودن این ماجرا؟ می پرسید جه جیز این داستان باعث خوشحالی من شد؟

فعلا این موضوع را کنار میزاریم. در مورد چیز دیگری صحبت می کنیم.آقایان خواهش میکنم یک بار ناله یک انسان تربیت شده قرن نوزده را وقتی دندانش درد می کند بشنوید.این کار را در روزهای دوم و سوم هم تکرار کنید.او به سادگی نمی نالد که دندان درد دارم ، این فرد تربیت شده مثل رعیت یا دهقان نمی نالد بلکه مانند کسی می نالد که روحش با فرهنگ و تربیت غربی عجین شده. ناله هایش تا حدی خام ، ساختگی ،و خشم آلود است و تمام شب و روز ادامه دارد. اما این ناله تاثیری در حال او ندارد خودش بهتر از همه این را می داند.می داند که بیهوده خود و دیگران را رنج می دهد.حتی خویشاوندان که شاهد نالیدن او هستند به هیچ وجه درد او را باور ندارند و با خود می گویند که می تواند ساده تر . آرام تر از این بنالد..

شما چه فکر می کنید؟ دلیل آن را چه می دانید؟

بله...درست است. علتش فقط خشونت ذاتی و تمایل به آزار دیگران است و همین است که لذت دارد. من درد می کشم تو چرا نباید آزار ببینی؟؟ این در تمام ما انسانهای متمدن قرن نوزده وجود دارد. شک نکنید. ما وقتی درد داریم . دیگران را خوشحال نمی کنیم حتی دوست نداریم آنها در حالت عادی باشند . و احساس راحتی داشته باشند.حالا چه خود خواسته و چه نا خود آگاه ( نا خود آگاه انسان قرن نوزده)

حالا اگر در این قرن کسی را ببنید که تنهایی ناله میکند و نمی خواهد روی شما اثر بگذارد و حتی کمک هم نمی خواهد چه حسی پیدا می کنید؟؟؟

آقایان هنوز هم ملتفت مقصودم نشدید؟؟؟

امروز واقعا روز خوبی است. بسیار خوب..............

تحت تاثیر: یادداشتهای زیرزمینی-داستایفسکی


3 comments:

Unknown said...

منظور رو گرفتم. یک احساس همراهی یک طرفه بین خود و نفر مقابل احساس میشه. یک احساس انتزاعیه. نمی دونم قزن نوزده چطور بوده ولی قرن بیست و یک که اینطوریه. از معده نگو پویان که دلم خونه.;)

Anonymous said...
This comment has been removed by the author.
Anonymous said...

باید چند بار دیگه بخونمش یه بار کم بود