Friday, November 09, 2007

ابراهیم آقا و گلهای قرآن


من تو این 20 سال ِ زندگیم به خودم فشار آوردم و خودم رو جر دادم تا یه حرفی رو بزن ولی نتونستم . نه این که بلد نبودم حرف بزنم ، نمی تونستم منظورم و بگم ، طوری که شخص شنونده هم بفهمه وهم درک کنه . به هر حال خدا پدر و مادر این ابراهیم آقا رو بیامورزه که این حرف رو بسیار زیبا و شیک و کوتاه بیان کرده و دیگر من مجبور به جر دادن ِ خودم نیستم و بقه عمرم را می تونم راحت به زندگیم ادامه بدم. در این جا لازم است که از آقایان اریک امانوئل شمیت ( نویسنده داستان ِ ابراهیم آقا و گلهای قرآن) و عمر شریف ( بازیگر ِ نقش ابراهیم آقا) کمال تشکر را داشته باشم.
قبل از اینکه حرف آقا ابراهیم را بنویسم می خوام بگم که باید چشمانمان را به عاشقانه دیدن عادت بدهیم تا یک طعم شیرین رو حتی در بدترین لحظات زندگی مان حس کنیم .

ابراهیم آقا گفت : عیب نداره . عشق تو به اون مال ِ خودته . بگذار عشقت را نخواد ، ولی هر کاری که بکنه نمی تونه چیزی و عوض بکنه . فقط سر ِ خودش بی کلاه می مونه ، همین . بازنده اونه مومو ، چیزی که تو می دی ، تا ابد مال ِ تو می مونه و اما چیزی رو که می خوای برای خودت نگه داری برای همیشه از دستش میدی .!

به قول ِ یکی از دوستان، در آخر این ما هستیم که بازی و بردیم
.....

1 comment:

Anonymous said...

خب درباره ی کتاب حرفی نیست چون چیزی که حس میشه گفتن نداره چه بهتر وقتی حس مشترک باشه.
در نهایت باید از پانی تشکر کرد که گرفت کتابو .