Friday, November 02, 2007

خالق و مخلوق

آن هنگام که فرشتگان بر ساحت ِ رنجورَش سلام کردند. نمی دانستند که این آفریدۀ اعجاب انگیزِ خالق ، روزی به همه چیز پشت خواهد کرد و در دوردست ترین جای ذهنش به بی عدالتی خالقش معترض خواهد شد.و در انفعال عظیمش، گوشه گیری و حقارت را می گزیند. تا که بالقوه بودنش را خشک کند و هر روز این حسرت را همرا بوی دود ، در درون سینه خود جمع کند که چرا گه گاه ریق شرافت را سر نکشید.؟

************
امروز مخلوق ، روی یک صندلیِ لهستانی ِ زیبا که گاه . بی گاه پایه هایش می لغزد و خطر ویرانی اش را با صدای جیر جیرش بلند بیان می کند نشسته است . در جایی که محل تلاقی دو آبی مرموزاست و صدایی که حاکی از جاری بودن آبی پر رنگ تر است . سفر را با تنهایی اش برگزیده است و بغل کرده است خواب و رویا را تا از این چنگال عظیم که گلویش را به قصد خفه کردن می فشارد فاصله گیرد. با خوب بودن چیزی درست نشد ، بد شدن را چگونه باید نوشت؟ مخلوق در این فکر روی همان صندلی لهستانی ِ نحیف به ترسناک ترین مرز دنیا خیره شده است و و در ثبت روزهای خود همواره از خود می پرسد. کوتاهی نظم و ناظم را چگونه باید پزیرفت.

************
فرشته سجده کرد و گفت: این همان مخلوقِ دردمندِ خالق است..همه بر مقامش سجده کنید

2 comments:

Unknown said...

زین خم کوتاه چو بگذری،
موهایت به ناگاه سپید میشوند.
----
ماییم و ایراد های بنی اسراتیلیمون

Anonymous said...

من اینجا مخلوق تنها تو اونجا مخلوق تنها!!! چرا به همه چیز پشت کردیم؟! تنهایی مارو میکشه خالق رو نه! یه صندلی لهستانی میخوام باید بشینم روش و فکر کنم...این منم یه مخلوق که واسه خودش یه خالق تنهاییه...من دارم معادله رو بهم میزنم. تو هم